زمان ازدواجم خیلی رابطه خوبی با خدا داشتم. هفته ای چند بار نماز رو به جماعت میخوندم. اعتکاف میرفتم. نماز شب حتی!روزه مستحبی و ...

دعای بعد عمده این ها هم این بود که بهترین همسر، در بهترین زمان به بهترین شکل نصیبم بشه. 

خب بالاخره ازدواج کردم. در شرایطی که کار با ثباتی نداشتم، سربازی نرفته بودم، خونه و ماشین و اینا هیچی نداشتم و هنوز 6 ماه از درسم هم مونده بود. 

خب اونموقع به شیوه ای انقلابی دست به ازدواج زدم. و واقعا فقط توکل کردم. در مورد درس و کار و ... و تمام انرژیم رو گذاشتم سر اینکه همسر همراه و با اخلاق و مومنی انتخاب کنم....

هفته پیش به وضعیت خودم نگاه میکردم

بعد از سه سال

کار خوبی دارم. سربازیم به گونه معجزه آسایی در حال گذران هست. درسم تموم شده، خونه خریدم و ماشین دارم. 

اما یک چیز نگرانم میکنه

فشار روم بیشتر از دورن مجردی هست. فشار روانی. مسئولیت زیاد. خستگی و کار زیاد و ....انگار که در نهایت در مجموع این ازدواج، آرامش بیشتری بهم نداده و شرایط به گونه ای پیش رفته که در نهایت خسته ترم !

این فکر خیلی ذهنمو مشغول کرده بود. سوالاتی که براش جوابی نداشتم. چرا زندگی من این شکلی شده. چرا مجردها خوشحال ترند؟ چرا آرامشم کمه؟ چرا همش درگیری فکری دارم و ...

تا اینکه یهو جهت فکرم به سمت ازدواج عوض شد

من برای چی ازدواج کردم؟اصلا هدف ازدواج چیه؟

جز این بود که میگفتم ازدواج میکنم تا بیشتر به خدا نزدیک شم؟ تا بیشتر مسئولیت بپذیرم؟ بیشتر مرد شم؟ بزرگتر بشم؟ گذشتم بیشتر شه؟ فداکاریم بیشتر شه و در نهایت آدم بهتری بشم؟

هیچکجای این اهداف آسایش و آرامش بیشتر نبود. قطعا از جهاتی آرامش خواهد داشت ازدواج، ولی در نهایت هدف چیز دیگریست...و شاید این هدف اقتضا کنه در برهه هایی اتفاقا آرامشم کم باشه.

برای منی که بعد از ازدواج از خدا اینقدر دور شدم و دیگه نمازمم رو به زور آخر وقت میخونم، شاید مسالمت آمیز ترین راه این باشه که باسختی و گرفتن آرامشم دوباره برگردم سمت خدا....

باید دوباره ازدواجم رو شاخص سازی کنم

این ازدواج چقدر باعث شده که من بستر های بیشتری برای بزرگ شدن داشته باشم؟

قطعا خیلی زیاد

و قطعا بزرگ شدن فرآیند سختی ه. و آدم رو خسته میکنه.

...

حالا دیگه نگاهم فرق کرده. حالا احساس میکنم شاقولم رو برای خوب بودن وضعیتم باید عوض کنم. شاید من در اوج سختی ها و خستگی ها باشم و اتفاقا در مسیر درستی هم در حال حرکت باشم.

الان حس بهتری دارم. 


پ.ن. امیدوارم 10 سال بعد به این جملات که نگاه میکنم به خودم نگم: چقدر خوب سر خودم رو گول مالیدم!