ناپخته

فکر نوشته های یک جوان خام، کم علم و کم تجربه در حوزه خانواده، جامعه، انقلاب اسلامی و ...

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

ما گاو هستیم

قدیم تر ها که دانشجو بودم خیلی ایده آلیستی به موضوعات درسی و علمی نگاه میکردم. مثل همه دانشجوها. من دانشجوی مدیریتی بودم که فکر میکرد سیر تکاملی علم مدیریت به سمتی رفته که انسان ها اهمیت بیشتری پیدا کرده اند. در واقع به کرامت انسان اهمیت بیشتری داده شده. سیری که از تیلوریسی به سمت نهضت منابع انسانی حرکت کرده سیر مقدسی در نظرم جلوه میکرد. بعدها که وارد بازار کار شدم فهمیدم این خبرها نیست. در واقع همه چیز برای کارفرماست. ما همه داریم کار میکنیم که عملکرد شرکت بالا بره و اگر توجهی هم به انسان ها و نیازهاشون میشه برای این هست که بهتر کار کنند و عملکرد سازمانی رو جلو ببرند. به این نظریه میگند نظریه گاو! یعنی سازمان شما رو میدوشه و اگر چیزی هم برای خوردن بهت میده برای اینه که شیر بیشتری بهش بدی!!

الان اما دید کامل تری پیدا کردم. شاید انقدر بنظرم چیز جالبی بود که حاضر شدم اینجا بنویسمش. در کشور های غربی و بخصوص آمریکا بخاطر رویکردهای سرمایه داریشون تمرکز بر روی تک تک بنگاه های سرمایه داری ه. به این معنی که هر سرمایه داری که رشد کنه در واقع بخش خصوصی تقویت میشه و این یعنی که دموکراسی تقویت میشه. کاری که موسساتی همچون NED در سطح دنیا انجام می دهند. حمایت از واحدهای اقتصادی خصوصی برای برقراری دموکراسی. برای همین قطعا نظریه گاو تو این کشور رواج خوبی داره و الته که منطقی هم جلوه میکنه. 

اما در روی دیگر سکه نظام های شرقی قرار دارند. نظام هایی که در درونشون توجه به تک تک واحدها کمتره و بیشتر بر روی افراد تمرکز میشه. مدیریت ژاپنی نمونه علمی این ماجراست . این مساله به نوعی در اسلام هم دیده میشه و البته نتایج این رویکرد در برخی جوامع سوسیالیسیتی و کومونیستی هم وجود داره. رویکرد دوم بنا رو بر انسان و جامعه میذاره. میگه ما انسان رو رشد میدیم (به معنی توسعه همه جانبه) و انتظار داریم این انسان در آینده نه شرکت و سازمان بهتر که جامعه بهتری رو برای ما بسازه. 

بدین شکل در واقع شرکت ها و بنگاههای اقتصادی خودشون رو برای ساختن جامعه ای بهتر تا حدودی فنا میکنند. اونها روی نیرویی سرمایه گذاری میکنند و آموزشش میدهند که شاید این آموزش ها به درد شرکت نخوره و اصلا تو پازل شرکت اجرا نشه. اما این ها قطعا به درد خود فرد خواهد خورد. کارمند بهتری رو برای جامعه میسازه و در نهایت جامعه بهتری خواهیم داشت. عین این مطلب رو در جای خاصی نخوندم. ولی آموزه های رابطه کارگر و کارفرمای اسلامی بیشترین نزدیکی رو به این طریقه مدیریت داشت. در کنارش مدیریت ژاپنی بود که تا حدودی این مفاهیم رو میرسوند و کمی اونورتر از نظر دید به جامعه رویکردهای کومونیستی جنین شیوه مدیریتی رو القا میکرد.


کاش ما هم این آموزش رو به مدیران دلسوز کشور بدیم. که فقط فرد رو نبینید. فرد رو رشد بدید تا شهروند بهتری برای جامعه اش باشه. و در نهایت جامعه بهتر شرکت شما رو هم بهتر خواهد کرد. شیوه ای مدیریتی ، به نفع همه...


۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محی الدین

من خریدباز هستم!

مساله ای که مدت ها فکرم را مشغول کرده بود و ذهنم را مغشوش، به تازگی برایم روشن تر شده است. مساله ای که در مورد دیگران در من حس بدی ایجاد میکرد و از طرفی موضع خوبی هم در قبالش نداشتم که خودم را راضی کنم. مساله ای به نام خرید!

همان مصرف گرایی است. معمولا با این عبارت شروع می شود: برای کی پول جمع میکنی؟ این همه دل بسته به مال نباش. بده بره. و مواردی از این دست.

اما دقیق تر که می شوم میبینم محرک خرید در این مواقع (چه برای خودم و چه برای دیگران) لزوما زیبایی و خرید اضافه هم نیست. بعضا کاربردهایی هم وجود دارد. اما جنس کاربردها متفاوت است. مثلا کاربرد کفش می شود ست شدن با فلان لباس و کاربرد ساعت می شود کارکردن مداوم در عمق 100 متری آب. کارکرد گوشی می شود ارائه عکس های 20 مگاپیکسل و البته CPU هشت هسته ای!

انگار خودمان را گول میزنیم. هدف، استفاده از کاربرد مذکور نیست. هدف گفتن کاربرد مذکور به دیگران هست تا جایی که دهان ها وا بماند و همه به کیفیت خرید من احسنت بگویند!

در حالی که قدیم ها هم تقریبا همین طور بود اما ما سراغ چنین کاربردهایی نمیرفتیم. دقیق تر که میشوم میبینم بخاطر این بود که قدیم تر ها نیازهای خودم را بهتر می شناختم. و خب قطعا کارکرد ناظر به نیاز تعریف می شود. وقتی نیاز را نشناسی کارکرد هم میتواند حدود نامحدود به خود بگیرد.

اگر نیاز را ایجاد کنیم چه؟ نیازی مثل نیاز به زیبایی. همه جا همه چیز زیباست. و هر لحظه نسخه های زیباتر هم می آید. و هر لحظه این زیبایی در ابعاد جدیدی از زندگی وارد می شود. زیبایی همسر. زیبایی منزل، زیبایی اتومبیل، زیبایی موبایل، زیبایی سرویس بهداشتی منزل و همینجور میرویم تا برسیم به زیبایی کیف و کفش و ...

حالا بیایید یک متغیر دیگر را هم اضافه کنیم. شان اجتماعی. متغیری که با مد بالا و پایین میرود و اتفاقا بسیار هم تحت کنترل بیرون از من است! مد تحت کنترل دیگران است. پس شان اجتماعی هم دائما متغیر و تحت  کنترل دیگران است. ما چیزهایی میخریم که شان اجتماعی ما را بالا ببرند. به اصطلاح برای ما کلاس اجتماعی ایجاد کنند. امروز لباس برند این شان را ایجاد میکند، فردا آیفون، بعدها اتومبیل، منزل و ...

این دو شاخص متغیر و دائما فزاینده و مبهم را میگذارم کنار نیازهای من که معمولا ثابت هستند و وابسته به افکار و شرایط زندگی نسبتا پایدار من هستند. قطعا نیازهای من خیلی کم کلاس و حتی بعضا شاید زشت هم هستند!

واقعیت این است، من بجای اینکه خریدهایی بکنم که نظم زندگی ام را حفظ کند و در آن آشوب به پا نکند و از طرفی حداکثر کاربرد را برایم داشته باشد خریدهایی میکنم که زیبایی معیار اصلی آنها باشد و شان اجتماعی من را بالا ببرد.

خلاصه اینکه ما بجای اینکه بر روی کاربرد و نظم تمرکز کنیم روی زیبایی و ارتقای شان فکر میکنیم. احتمالا این سبک زندگی در نهایت به ضرر همه است. 

عواقب این ماجرا فکرم را پر میکند: ازدواج متعدد، مسئولیت ناپذیری در ازدواج، تعدد جابجایی شغل، تعدد خریدهای بی دلیل، تعدد خرید در هایپرمارکت ها، توجه زیاد به شاخص های بازارسازی، کم شدن پس انداز ملت، حسرت خوردن های آینده، عدم مطلوبیت خریدهایی که واقعا نیاز را برطرف میکنند. و در نهایت همه ملامت خواهد شد غیر از خودمان. حاکمیت چنین جامعه ای هرکاری هم که بکند در نهایت مردم شاد و راضی ای نخواهد داشت. و انرژی اصلی مردم صرف این خواهد شد: خرید بعدی چیست (بجای نیاز بعدی چیست؟)  

چند سوال:

- من از این به بعد کالاهای زشت میخرم؟ نه. اصلا. جزئی از کاربرد کالا زیبایی آن و ایجاد حس رضایت بصری از دیدن آن است. ولی زیبایی هم یک معیار کاربردی در کنار سایر معیارهاست با وزن خاص خودش و البته کاملا هم وابسته به سلیقه من!

- من آدم بی کلاسی خواهم شد؟ اشتباه نکن. دو متغیر متفاوت هستند. من کالایی میخرم که شان اجتماعی من که ناشی از یک عمر فعالیت در اجتماع و فعالیت های اجتماعی است را حفظ کنم. قطعا همین طور است و من با شلوار رنگ و رو رفته به این دلیل که هنوز کاربرد دارد بیرون نخواهم رفت. اما. اما. اما با خریدهایم به دنبال ارتقای شان اجتماعی خودم نخواهم رفت!

- من آدم خسیسی هستم؟ نه. خساست یعنی خرج نکردن در رفع نیازها. قطعا من در رفع نیازهای خودم و خانوادم بیشترین خرج را خواهم کرد

- رابطه این حرف ها با قناعت چیست؟ فکر میکنم دقیقا قناعت به همین معنی است. ارضای نیازهای واقعی خودم و خانوادم. نه بیشتر از آن!

- با این پول های با قیمانده چه کنم؟ حتما یک بار در مورد هدف گذاری های مالی در خانواده صحبت خواهم کرد. همیشه هدفی اقتصادی هست. همیشه. خانواده بی هدف، خانواده رهای اقتصادی، بوی لذت حداکثری از مخارجش نخواهد برد.


چکار کنم که ناخواسته نرم تو این چاه؟

- نیازهام رو بشناسم و اونها رو اولویت بندی کنم.

- این طرز فکر و نشونه هاش رو بشناسم (مثل همون جمله خرید بعدی چیست؟)

- همیشه هدف اقتصادی داشته باشم.


۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محی الدین

ابتداییه!

بسم الله

این پست را مینویسم چون حس خوبی ندارم که یکباره از پست های جدی شروع کنم. باید از جایی شروع کرد. 

قطعا سطح نوشتاری و ادبیاتی بنده محدود است و قادر به نشان دادن همه نکات و ابعاد فکری نیست. سعی میکنم هر پست بهتر شوم. فعلا ببخشایید! الان نزدیک به 3 سال است که دیگر وبلاگ نویسی نمیکنم و در واقع کلا نمینویسم! در این مدت یادداشت هایی داشتم که در خلال پست های مناسبتی و روزانه انتشار خواهم داد. هدف، بیشتر تحلیل بهتر خودم و دانستن نظرات دیگران است. قطعا در این راستا هر گونه انتقادی و رد استدلالی استقبال خواهد شد. 

ممنون

محی الدین

۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محی الدین